معنی همزه دار

حل جدول

همزه دار

مهموز


ختم سوره همزه

این سوره را جهت دفع سخن بدگویان ۲۱ بار بخوانند.

لغت نامه دهخدا

همزه

همزه. [هََ زَ / زِ] (از ع، اِ) نام نخستین حرف از حروف الفبای فارسی و عربی است. آن را از حروف حلق خوانند و گاه آن را پس از الف، دومین حرف به حساب آورند. شکل آن در آغاز کلمه چون الف است با این تفاوت که همزه خود حرکت میگیرد. در وسط و آخرِ کلمه به صورت شبیه عین (ء) نوشته میشود. در حساب جُمَّل مانند الف برابر یک به شمار آید. (از یادداشتهای مؤلف). حرف اول از حروف مبانی. ج، همزات. (از اقرب الموارد):
آن برگهای شاسپرم بین و شاخ او
چون صدهزار همزه که بر طرف مد بُوَد.
منوچهری.
|| کندگی، مانند هزمه. (از اقرب الموارد).


همزه کلا

همزه کلا. [هََ زَ ک َ] (اِخ) نام محلی در کنار راه بابل به چالوس میان بابل و امیرکلا. (یادداشت مؤلف).


همزه ٔ مسمار

همزه ٔ مسمار. [هََ زَ / زِ ی ِ م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) میخ کجواج، یعنی که راست نباشد، چه الف مسمار به معنی میخ راست است. (برهان).


همزه آباد

همزه آباد. [هََ زِ] (اِخ) دهی است از بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان دارای 45 تن سکنه. آب آن از رود کبوترلانه و محصول عمده اش غله و حبوب و چغندرقند است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


دار

دار. (ع اِ) به معنی خانه باشد. (برهان). ج، دور. دیار. ادور. ادوره. دوران. دیران. (المنجد):
دار غم است و خانه ٔ پرمحنت
محنت ببارد از در و دیوارش.
ناصرخسرو.
این جهان گذرنده دار خلود نیست. (تاریخ بیهقی). || دیوان. اداره: عبدالغفار بدار استیفا رود و... (تاریخ بیهقی). || به معنی جهان نیز بکار میرود چنانکه گوییم: دار دنیا، دار آخرت، دار فنا، دار بقا:
وقت آن است کزین دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم.
خاقانی.
دنیا پلی است رهگذر دار آخرت
اهل تمیز خانه نگیرند در پلی.
سعدی.
|| شهر. قبیله. (المنجد): مرت بها دار بنی فلان، خاندان فلان بر او گذشتند.

دار. (اِخ) نام شهری در هندوستان. (برهان).

فرهنگ عمید

همزه

نام حرف «ء»،

صد‌وچهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹ آیه، لُمَزَه،


دار

خانه، سرا،
[مجاز] دنیا،
* دار عقبی: [قدیمی، مجاز] خانۀ آخرت، جهان دیگر،
* دار غرور: [قدیمی، مجاز]
سرای خودخواهی و خودبینی،
دنیا: دور باد از خجسته مجلس تو / نکبت دهر پیر و دار غرور (سوزنی: ۲۰۸)،
* دار فانی: [مجاز] دنیا،
* دار فنا: [قدیمی، مجاز] =دارالفنا: ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نِه / زآن پیش که گویند که از دار فنا رفت (حافظ: ۱۸۰)،
* دار قرار: [قدیمی، مجاز] =دارالقرار
* دار قُمامه: [قدیمی] =دارالقمامه
* دار مکافات:
جهان کیفرها،
[مجاز] دنیا،

فرهنگ معین

همزه

حروف صامتی که به صورت «ء» نوشته می شود و ممکن است ساکن باشد مانند: رأی. یا مانند: جرئت، نشانه ای به صورت «ء» روی «ها»ی غیرملفوظ به جای «یا» ی اضافه مانند: خانه حسن که تلفظ می شود خانه ی حسن. [خوانش: (هَ زِ) [ع.] (اِ.)]


دار

در ترکیب گاه به معنی «دارنده » آید: آب دار، پول دار، در ترکیب به معنی «نگاهدارنده » آید: خزانه دار، راه دار. [خوانش: [په.] (ص فا.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

همزه

نام نخستین حرف از حروف الفبای فراسی و عربی است یاالف حرف اول از حروف الفبای فارسی میباشد

فرهنگ فارسی آزاد

آ و أ ( همزه )

آ و أ (همزه)، حرف اوّل الفبا که بحساب جُمَّل (ابجد) برابر با یک است،

معادل ابجد

همزه دار

262

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری